خونه مملو از سکوته، کوچه از همهمه خالی ذهن جاده رو گرفته یه هیاهوی خیالی توی رویای خیابون رد عابری به جا بود یه مسافر قدیمی رد شده از این حوالی
دل دیوونه هنوزم فکر خاطرات دوره توی فکر یه مسافر که پر از حس غروره راه میوفتم توی جاده، با یه دنیا بی قراری توی راه بی عبوری، که پُر از عطر حضوره
توی رویایی که شاید، می نشینی تو کنارم پَر میشه هوای قلبم، از نگاه بی قرارم وقتی که خاطره هامون، تو غبار جاده گم شد رد میشه خیال چشمات، روی نبضِ انتظارم
شب گذشته بی هیاهو، داره میرسه سپیده مِه سنگین و عظیمی، توی جاده قد کشیده با یه نجوا، مات و مبهم، تا تهِ جاده دویدم کسی از کوچه گذر کرد؟کسی از سفر رسیده!؟